- سپه کش
- لشکر کش
معنی سپه کش - جستجوی لغت در جدول جو
- سپه کش
- فرمانده سپاه که سپاه را به جنگ ببرد، لشکرکش، آنکه لشکر را به جنگ ببرد، فرمانده لشکر، لشکرگرا، لشکرگذار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لشکرکشی، شغل و عمل لشکرکش، فرماندهی لشکر، فرستادن لشکر، آدات و ادوات جنگی به جایی
اره کشنده آن که با اره چیزها را قطع کند
آنکه شراب از سبو نوشد
حرکت دادن سپاه، سالاری سپاه فرماندهی قشون
آنکه چیزی سخت (مانند کمان) را تواند کشید، زحمتکش. آنکه مردم را به سختی کشد
کسی که به چشمهای خود سرمه کشیده باشد، آنکه چشمان دیگران را سرمه کشد، روشن کننده چشم بینایی دهنده، شب تاریک
یا سینه کش آفتاب. رو به آفتاب در معرض آفتاب. یا سینه کش کوه. شیب تند و تیز کوه
کسی که تحمل ظلم و ستم کند
آنکه هنگام حمله، سپاه دشمن را در هم شکند، برای مثال چون شیر به خود سپه شکن باش / فرزند خصال خویشتن باش (نظامی۳ - ۳۷۷)
جای پهن و هموار در دامنۀ کوه مثلاً سینه کش کوه
سینه کش آفتاب: کنایه از جای رو به آفتاب، جای مسطح که خورشید بر آن بتابد
سینه کش آفتاب: کنایه از جای رو به آفتاب، جای مسطح که خورشید بر آن بتابد
کسی که پیشه اش بریدن چوب، تخته یا تنۀ درخت با اره است
حمل کننده غله از جایی بجایی کشنده غله
((~. کِ))
فرهنگ فارسی معین
جای هموار و معمولاً شیب دار
سینه کش آفتاب: رو به آفتاب، در معرض آفتاب
سینه کش کوه: شیب تند و تیز کوه
سینه کش آفتاب: رو به آفتاب، در معرض آفتاب
سینه کش کوه: شیب تند و تیز کوه
کسی که سیم های برق یا تلفن یا تلگراف را از جایی به جای دیگر می کشد و مرتب می کند، آلتی که زرگر با آن مفتول طلا و نقره می سازد
کسی که سرمه به چشم بکشد، میلۀ باریکی که با آن سرمه به چشم می کشند
بسیار
گیاهی است از تیره هفت بندیها جزو رده گیاهان دو لپه یی بی گلبرگ که علفی و یکساله است. ارتفاعش بین 30 تا 80 سانتیمتر و دارای برگهایی با طعم تند مانند فلفل است. محل نمو آن معمولا در کنار جویبارها و جنگلهای مرطوب باتلاقهاست فلفل الما زنجبیل تاکلاب فلفل آبی
سه عدد شش که که سه تاس با هم آروند: گر شاه سه شش خواست سه یک زخم افتاد تا ظن نبری که کعبتین داد نداد. (ازرقی. چهار مقاله نظامی 71)
بیل پهن با دستۀ چوبی که ریسمانی به آن می بندند و یک نفر دسته را می گیرد و یک نفر سر ریسمان را و با آن زمین شیار کرده را پل کشی می کنند، گراز، بنکن، بنگن، فه، کتر
در بازی نرد، هنگامی که هر سه طاس با شش خال بنشینند. در قدیم تخته نرد را با سه طاس بازی می کردند، برای مثال گر شاه سه شش خواست سه یک زخم افتاد / تا ظن نبری که کعبتین داد نداد (ازرقی - ۹۹)